سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نه بخدایى که از قدرت او درمانده شبى سیاه به سر بردیم که روزى سپیدى را در پى خواهد داشت ، چنین و چنان نبوده است . [نهج البلاغه]
معراج انسانیت

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

میلاد مهدی مبارک

 

 

 

 

 

فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت    ج‏4    345    باب سوم مهدى(عج) از اهل بیت پیغمبر صلى الله علیه و آله و از فرزندان فاطمه علیها السلام و از صلب حسین علیه السلام است .....  ص : 338

(2) [صحیح ترمذى 2/ 36] در باب احادیثى که درباره امام مهدى (عج) رسیده است، به سند خود، از «عاصم بن بهدله» از «زرّ» از «عبد الله» روایت کرده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: دنیا به پایان نمى‏رسد مگر اینکه مردى از خاندانم که همنام من است، ریاست تامّه عرب را بر عهده مى‏گیرد.

 «ترمذى» در همان باب، این حدیث را از حضرت على علیه السلام، «ابو سعید»، «ام سلمه» و «ابو هریره» نقل کرده است.

 (3) مؤلف گوید: «ترمذى» حدیث مذکور را به طریق دیگرى آورده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: مردى از خاندانم که همنام من است، امور عرب را به عهده مى‏گیرد. در این روایت بجاى «یملک»، «یلى»، آمده است.

 (4) از «عاصم» نقل مى‏کند که «ابو صالح» از «ابو هریره» روایت کرده است که اگر از عمر جهان، حتّى بیش از یک روز نمانده باشد، خداى تعالى همان یک روز

                        فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت، ج‏4، ص: 334

را چنان طولانى مى‏سازد، تا مهدى (عج) ظهور کند و امور عالم را عهده‏دار گردد.

 «ابو داود» این حدیث را در کتاب «صحیح» در بخش احوال مهدى (عج)، مجلد بیست و هفت، و «ابو نعیم» در [حلیة 5/ 75]

 (1) و «احمد بن حنبل» در [مسند 1/ 376] آورده‏اند. و «احمد حنبل» مى‏گوید: رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: قیامت برپا نمى‏شود مگر آنگاه که مردى از خاندانم که همنام من است ظهور کند و در صفحه 376 گفته است: روزها به شب نمى‏رسد و روزگار منقضى نمى‏شود مگر آنگاه که مردى از خاندان رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله امور عرب را به عهده بگیرد. و در صفحات 377 و 430 و 448 همین روایت را متعرض است و «خطیب بغدادى» در [تاریخ بغداد 4/ 388] به نقل این حدیث پرداخته است.

 (2) [کنز العمال 7/ 188] چنین آورده است که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مى‏فرمود:

مردى از خاندانم که همنام من و در اخلاق و رفتار مثل من است، ظهور مى‏کند و دنیا را پر از عدل و داد مى‏کنند، در حالیکه لبریز از ظلم و جور شده است.

 «طبرانى» این حدیث را ذکر کرده است.

 (3) [ذخائر العقبى ص 136] به سند خود، از «حذیفه» روایت دارد که رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اگر از عمر دنیا، جز یک روز باقى نماند، خداى تعالى همان یک روز را آنچنان طولانى مى‏سازد، تا مردى از فرزندانم که همنام من است ظهور نماید. «سلمان» که حضور داشت، پرسید: حضرت مهدى از صلب کدامیک از فرزندان شماست؟ رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله دست بر پشت حسین علیه السلام نواخت و فرمود:

از صلب این فرزندم.



غلامرضازاهدی تبار ::: شنبه 87/5/26::: ساعت 7:34 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

زندگینامه امام حسین (ع)

1.زندگانی امام حسین (ع )  
2.حسین (ع ) و پیامبر (ص )  
3.حسین (ع ) با پدر  
4.امام حسین (ع ) با برادر  
5.امام حسین (ع ) در زمان معاویه  
6.قیام حسینی  
7.اخلاق و رفتار امام حسین (ع )  

زندگانی امام حسین (ع )
دومین فرزند برومند حضرت علی و(1) در روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ایشان باد، در خانه وحی و ولایت چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامی اسلام (ص ) رسید، به خانه حضرت علی (ع ) و فاطمه را فرمود تا کودکش را بیاورد. اسما او را در پارچه ای سپید (2) (س ) آمد و اسما
پیچید و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامی به گوش راست او اذان و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهای اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش ، امین وحی الهی ، جبرئیل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد ای رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبیر) چون علی برای تو بسان هارون (5) که به عربی (حسین ) خوانده می شود نام بگذار. (4)برای  موسی بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پیغمبران هستی . و به این ترتیب نام پرعظمت "حسین " از جانب پروردگار، برای دومین فرزند فاطمه
(س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر او باد، گوسفندی را برای  کشت ، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موی سر او (6) فرزندش به عنوان عقیقه (7) نقره صدقه داد.


حسین (ع ) و پیامبر (ص )
از ولادت حسین بن علی (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص ) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین
اسلام (ص ) درباره حسین (ع ) ابراز می داشت ، به بزرگواری  و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند. سلمان فارسی می گوید: دیدم که رسول خدا (ص ) حسین (ع ) را بر زانوی  خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی ، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نه نفرند و خاتم ایشان ، (8) قائم ایشان (امام زمان "عج ") می باشد. انس بن مالک روایت می کند: وقتی از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری ، فرمود:
بارها رسول گرامی حسن (ع ) و حسین (ع ) را به سینه می فشرد و (9) حسن و حسین را، (10) آنان را می بویید و می بوسید. ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است ، در عین حال اعتراف می کند که : "رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه های  خویش نشانده بود و به سوی ما می آمد، وقتی به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11) داشته ، و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است ". عالی ترین ، صمیمی ترین و گویاترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را می توان در این جمله رسول گرامی  اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسین از من و من از (12) حسینم ".


حسین (ع ) با پدر
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپری شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم ازجهان فروبست و به لقای پروردگار شتافت ، مدت سی سال با پدر زیست . پدری که جز
به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگی  نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت . پدری که در زمان حکومتش لحظه ای او را آرام نگذاشتند،
همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام این مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد، و در چند سالی که حضرت علی (ع ) متصدی خلافت
ظاهری شد، حضرت حسین (ع ) در راه پیشبرد اهداف اسلامی ، مانند یک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش می کوشید، و در جنگهای  "جمل "، "صفین " و "نهروان " شرکت
و به این ترتیب ، از پدرش امیرالمؤمنین (ع ) و دین خدا حمایت کرد و (13) داشت . حتی گاهی در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد.
در زمان حکومت عمر، امام حسین (ع ) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد که سخن می گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: "از منبر
(14) پدرم فرود آی ...".


امام حسین (ع ) با برادر
پس از شهادت حضرت علی (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصیت امیرالمؤمنین (ع )مامت و رهبری شیعیان به حسن بن علی (ع )، فرزند بزرگ امیرالمؤمنین (ع )، منتقل
گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامین پیشوایشان امام حسن (ع ) گوش فرادارند. امام حسین (ع ) که دست پرورد وحی محمدی و ولایت علوی بود، همراه و
همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتی بنا بر مصالح اسلام و جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام
حسن (ع ) مجبور شد که با معاویه صلح کند و آن همه ناراحتیها را تحمل نماید، امام حسین (ع ) شریک رنجهای برادر بود و چون می دانست که این صلح به صلاح اسلام و
مسلمین معاویه ، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسین (ع ) دهان آلوده اش را به بدگویی  نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان امیرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسین (ع )
به دفاع برخاست تا سخن در گلوی  معاویه بشکند و سزای ناهنجاریش را به کنارش بگذارد، ولی امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشی فراخواند، امام حسین (ع )
پذیرا شد و به جایش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ معاویه (15) برآمد، و با بیانی رسا و کوبنده خاموشش ساخت .


امام حسین (ع ) در زمان معاویه
چون امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنیا رحلت فرمود، به گفته رسول خدا (ص ) و امیرالمؤمنین (ع ) و وصیت حسن بن علی (ع ) امامت و رهبری شیعیان
به امام حسین (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبری جامعه گردید. امام حسین (ع ) می دید که معاویه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اریکه حکومت اسلام به
ناحق تکیه زده ، سخت مشغول تخریب اساس جامعه اسلامی  و قوانین خداوند است ، و از این حکومت پوشالی مخرب به سختی رنج می برد، ولی نمی توانست دستی فراز آورد و
قدرتی فراهم کند تا او را از جایگاه حکومت اسلامی پایین بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نیز وضعی مشابه او داشت .
امام حسین (ع ) می دانست اگر تصمیمش را آشکار سازد و به سازندگی قدرت بپردازد، پیش از هر جنبش و حرکت مفیدی به قتلش می رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و صبر
را پیشه ساخت که اگر برمی خاست ، پیش از اقدام به دسیسه کشته می شد، و از این کشته شدن هیچ نتیجه ای گرفته نمی شد.
بنابراین تا معاویه زنده بود، چون برادر زیست و علم مخالفتهای بزرگ نیفراخت ، جز آن که گاهی محیط و حرکات و اعمال معاویه را به باد انتقاد می گرفت و مردم را
به آینده نزدیک امیدوار می ساخت که اقدام مؤثری خواهد نمود. و در تمام طول مدتی  که معاویه از مردم برای ولایت عهدی یزید، بیعت می گرفت ، حسین به شدت با او
مخالفت کرد، و هرگز تن به بیعت یزید نداد و ولی عهدی او را نپذیرفت و حتی گاهی  (16) سخنانی  تند به معاویه گفت و یا نامه ای کوبنده برای او نوشت .
معاویه هم در بیعت گرفتن برای یزید، به او اصراری نکرد و امام (ع ) همچنین بود و ماند تا معاویه درگذشت ...


پی نوشتها:
در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع ) اقوال دیگری هم گفته شده است ، ولی  (1)
ما قول مشهور بین شیعه را نقل کردیم . ر. به . ک . اعلام الوری طبرسی ، ص .213
احتمال دارد منظور از اسما، دختر یزید بن سکن انصاری باشد. ر. به . ک . اعیان (2)
الشیعه ، جزء ,11 ص .167
امالی شیخ طوسی ، ج 1، ص .377 (3)
شبر بر وزن حسن ، و شبیر بر وزن حسین ، و مبشر بر وزن محسن ، نام پسران هارون (4)
بوده است و پیغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام
نامیده است - تاج العروس ، ج 3، ص ,389 این سه کلمه در زبان عبری همان معنی را
دارد که حسن و حسین و محسن در زبان عربی دارد - لسان العرب ، ج ,66 ص .60
معانی الاخبار، ص .57 (5)
در منابع اسلامی درباره عقیقه سفارش فراوان شده و برای سلامتی فرزند بسیار (6)
مؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشیعه ، ج ,15 ص 143به بعد.
کافی ، ج 6، ص .33 (7)
مقتل خوارزمی ، ج 1، ص 146- کمال الدین صدوق ، ص .152 (8)
سنن ترمذی ، ج 5، ص .323 (9)
ذخائر العقبی ، ص .122 (10)
الاصابه ، ج ,11 ص .30 (11)
سنن ترمذی ، ج 5، ص 324- در این قسمت روایاتی که در کتابهای اهل تسنن آمده (12)
است نقل شد تا برای آنها هم سندیت داشته باشد.
الاصابه ، ج 1، ص .333 (13)
تذکرة الخواص ابن جوزی ، ص 34- الاصابه ، ج 1، ص ,333 آن طور که بعضی از (14)
مورخین گفته اند این موضوع تقریبا در سن ده سالگی امام حسین (ع ) اتفاق افتاده
است .
ارشاد مفید، ص .173 (15)



غلامرضازاهدی تبار ::: جمعه 87/5/18::: ساعت 8:14 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

حلول ماه شعبان ماه رسول خدا تبریک میگوئیم

بر جمال محمد وآل محمد صلوات

فضائل پنج تن علیهم السلام در صحاح ششگانه اهل سنت    ج‏4    95  

 باب پنجم رسول اکرم صلى الله علیه و آله زبان مبارکش را در دهان حسنین مى‏نهاد و از آنها رفع تشنگى مى‏کرد .....  ص : 94

(2) [تهذیب التهذیب ابن حجر 2/ 298] از «اسحاق بن ابو حبیبه» از «ابو هریره» روایت مى‏کند که گواهى مى‏دهم در یکى از اوقات، همراه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حرکت مى‏کردیم که ناگهان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله صداى حسنین را شنید که مى‏گریستند و مادر ایشان هم همراه آنها بود. پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله با سرعت بسوى آنها شتافت و از زهرا علیها السّلام پرسید: چرا این دو فرزندم مى‏گریند؟ فاطمه علیها السّلام پاسخ داد: از شدّت تشنگى! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به سراغ مشک کهنه‏اى- آب را بهتر از مشک نو سرد مى‏کند- که با آب آن وضو مى‏گرفت، رفت. ولى آن روز آب بسیار کم بود و مردم همه دنبال به دست آوردن آب بودند. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فریاد زد: آیا کسى از شما آب همراه دارد؟ همراه هیچکس قطره‏اى آب یافت نمى‏شد! آنگاه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله خطاب به فاطمه علیها السّلام، فرمود: یکى از آن دو فرزند را به من بده. فاطمه علیها السّلام یکى از آنها را از زیر چادرش بیرون آورد و پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله او را در حالیکه‏مى‏گریست به سینه چسبانید و زبان مبارکش را در میان دهان او فرو برد او زبان مبارک رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله رامى‏مکید تا سیراب شد و از گریه باز ایستاد و همین رفتار را با فرزند دیگرش هم انجام داد.

 

نام: على

 پدر: امام حسین علیه السلام،

مادر: شهربانو(دختر یزدگرد سوّم)

 شهرت: سجّاد، زین العابدین

 زمان و محل تولّد: روز پنجم شعبان سال 38 هجرى )یا 15 جمادى الاولى همان سال) در مدینه.

زمان و محل شهادت: در 12 یا 18 و یا بنابر مشهور در 25 محرم سال 95هجرى در مدینه به تحریک هشام بن عبدالملک، مسموم شده و به شهادت رسید.

مرقد شریف: در مدینه منوّره در قبرستان بقیع

 دوران زندگى: در دو بخش: 1 -  22  سال با پدر.

  2 -35 سال عصر امامت خود.

طاغوتهاى زمان: 9 نفر، از یزید تا هشام بن عبد الملک(دهمین خلیفه اموى).

رهبرى و رهبران الهى: وقتى که مى شنویم وحى مارا به ولایت فرمان مى دهد دچار حیرت وشگفتى مى شویم و از خود مى پرسیم: این همه تأکید پى در پى و این همه تعبیرهاى فراوان و ترغیب و تشویق براى چیست؟ خداوند مى فرماید: (أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)1)).

"از خدا و رسول و اولى الامر خودتان پیروى کنید.

" قرآن همواره ما را به فرمانبردارى از زمامداران شرعى و پذیرفتن اوامر آنان فرا مى خواند و از فرمانبرى طاغوتها و ظالمان نهى مى کند،بیش از صد مورد بر ضرورت سرپیچى از ستمگران دستور مى دهد و باصیغه هاى گوناگون و با شیوه هاى مختلف بر ضرورت التزام و پاى بندى بشر به اطاعت و انضباط، تصریح مى کند.

در قرآن کریم آمده است: (فَلاَ وَرَبِّکَ لَا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیَما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیماً)2)).

"نه چنین است، به پروردگارت سوگند که اینان ایمان نیاورند مگر آنکه درنزاعشان تو را حاکم کنند و از آنچه حکم کرده اى احساس سختى و دلتنگى نکنند وکاملاً تسلیم تو باشند.

" در دهها آیه قرآنى و به تعبیرهاى گوناگون بر ضرورت رجوع به خداوپیامبرش همواره تأکید شده است.

 

 

پس از درگذشت فاطمه (سلام الله علیها)، خورشید به سوگ نشست و خزان خیمه سنگین و استوار خود را بر سر این سرای گسترد.

 علی (علیه السلام) - که عاشورا را در آینه آینده می پایید - می بایست هر چه زودتر همسری اختیار کند.

 می دانست برادرش عقیل نسب شناسی چیره دست و آگاه است.

 از این رو، وی را نزد خود فرا خواند:

برادرم عقیل! از خدا که پنهان نیست از تو چه پنهان باشد چندی است که در اندیشه خود سر در گریبانم. از سویی، فراق فاطمه بر سینه ام تنگی می کند و جانم از این درد به ستوه آمده است؛ خودم هیچ! میوه های دلم و ثمره های فاطمه ام هنوز خردسالند و داغ بی مادری، نهال وجودشان را سخت پژمرده است.

از سوی دیگر، اندیشه های بلندی در سر دارم. باید برای آینده کاری بکنم.

- برادر! عقیل به فدای فرزندان تو باد! بگو اگر چاره ای باشد، من هیچ فروگذار نخواهم کرد.

آری! تو را می شناسم. این چنین است که می گویی. اما...

جان برادر! اگر برای فرزندانت در اندیشه مادری بگو تا با تمام رغبت آستینم را بالا بزنم.

آری! خدایت خیر دهاد! همین است که گفتی.

چشم عقیل روشن باد! اما چه کسی؟ هرکه باشد خود سراغ منزلش را خواهم گرفت و از طرف تو به خواستگاریش خواهم رفت.

خدایت تو را چشم روشن دهاد! برادر! هنوز نظرم به کسی جلب نشده است. اکنون تو یاریم کن. می دانم در علم انساب سر آمدی و از این رو، بر خرد و کلان قبایل واقفی. زنی را برایم برگزین که در شجاعت و دلاوری میراث بر یلان و رادمردان روزگار و از تبار شجاعان و دلاورمردان عرب باشد که از او برایم فرزندی چابک، نیرومند و تنومند در وجود آید. 

خواسته ات را به زودی زود جامه عمل خواهم پوشاند...

دیری نپایید که عقیل فاطمه دختر "حزام بن خالد" را به حضرتش معرفی کرد؛ زنی از قبیله "بنی کلاب" مشهور به "فاطمه کلابیه".

فاطمه چهار فرزند به دنیا آورد، یکی از دیگری رعناتر، رشیدتر و قامت بر افراشته تر.

از این چهار، عباس ماه پاره آنها بود و از هر سه دیگر کوهتر و با صلابت تر...

و امروز همان روزی بود که مه پاره بنی هاشم از افق مدینه درخشیدن گرفت و با آمدن این نوزاد نو رسته، موج سرور و شادمانی خانه علی(علیه السلام) را برداشت.

 

 

 

 



غلامرضازاهدی تبار ::: جمعه 87/5/18::: ساعت 7:49 عصر


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 0
کل بازدید :2672

>> درباره خودم <<
معراج انسانیت
غلامرضازاهدی تبار
دین راهی است برای سبک بال بودن انسان است تابتواند درآسمان فضیلت پروازکند پس باید جامعه را با دین آشنا نمود تا بافضیلت آشنا شود

>>لوگوی وبلاگ من<<
معراج انسانیت

>>اشتراک در خبرنامه<<
 

>>طراح قالب<<